♫☜♡☞در غروبی ابدی ☜♡☞ ♫
♥ ̶Ɩ̶σ̶ν̶є̶ ̶f̶σ̶я̶ ̶у̶σ̶υ ♥

 

روز به روز بیشتر از قبل حسرت تو را دارم

حسرت بغل کردنت

بوسیدنت

به این فکر میکنم اگر بودی

زندگی من چگونه بود

اما صد افسوس که نیستی

هر لحظه با خودم می گویم خدایا

من که از او ساده گذشتم

اگر تو نیز از او ساده بگذری

آری

قیامت را من به پا خواهم کرد

اما مگر تو چه کرده ای

جز دوست نداشتن من؟

ترک کردنم

فراموش کردنم

نادیده گرفتنم

چه بود گناهت؟

نیمدانم

برای مجرم خواندنت هیچ مدرکی ندارم

همه را در آتش عشقم سوزانده ای

تو که گناهی نداشتی

من چطور؟

مگر من گناهم چه بود جز اینکه از خدا

فقط تو را میخواستم

واضح است که زیاد بوده مگر تو کمی

چه کسی گفته عشق من کم است

نه هرگز تو کم نیستی

شاید من آنقدر کم و کوچکم که خدا مرا نمیبیند

صدایم را نمی شنود

به همه گفته ام

او برای من مرد

چه دروغ بی رحمانه ای

جانم را خواهم داد

اما........

نمیگذارم تو در دلم بمیری

بگذار فکر کنند شاید غمی ندارم

بگذار فکر کنند همه چیز تمام شده

تو تمام شده ای چه اهمیتی  دارد

بگذار همه مانند تو خوش باشند

جز من

یاد تو مرا کافیست

هوای تو خوشی من است

دل است دیگر هوای تو را میکند

باری نگذاشتی تو را عشق خود بدانم

گفتی نمیخواهم لقلقه ی زبانت شوم

عادت شوم

عادت؟؟؟؟

به چه؟ به تو؟ مگر فرصت عادت دادی؟؟

نیامده رفتی

حسرت عشق خواندنت بر تکه تکه های قلبم ماند

حسرت لبخند های شیرینت

حسرت نگرانی هایت

حسرت غیرتت

آن غیرتت چه شد؟؟؟

کجایی که ببینی.....

مهم نیست مگر خودم مرده ام

 قلم پای کسی را خواهم شکست

که بخواهد جای تو را بگیرد

بخواهد خودش را به زور در قلبم جا کند

جای تو حرمت دارد

جز خودت جای هیچ احدی نیست

تا ابد آن را حفظ خواهم کرد

حتی اگر نیایی

حتی اگر خالی بماند

تا ابد مردانه ی مردانه پای عشقت می ایستم.

 

 


برچسب‌ها:
24 / 3برچسب:, | 18:30 | ShAgHaYeGh |